سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چیزی برای ابلیس کمر شکن تر از این نیست که دانشمندی در قبیله ای ظهور کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
انتظار و انتظار ...
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» دیداری به یاد ماندگار

دیداری به یاد ماندگار

اولین پرتو خورشید بر زمین هایی که هنوز از بارش روزهای گذشته سفید پوش بود می تابید .

تلالوی قطرهایی که همچون حباب هفت رنگ می درخشیدند توجهم را به خود جلب کرد لحظه ای درنگ کردم ودر دل به این همه زیبایی وبه خالق آن آفرین گفتم . زندگی هر گوشه اش درسی است وزیبایی اش جلوه ای ست ازجمال خداوندی ، اما ما آن قدر در سیاهی ِ دود وآهن ودر گیر ودرر زندگی صنعتی اسیر شدیم که بی اعتنااز کنار همه ی آنها می گذریم .

مدتی حال و همای دیگر بوده سر انجام با یست از جایی شروع می کردم .

ماهی دریا بودم و سال ها در جستجوی آب ،حیران می گشتم . 

با یست به چشمه می رسیدم ودرزلال آن ،چشمان غبار گرفته ام را می شستم . اما کجاست آب ؟

کجاست چشمه ی حیات؟ 

درست نمی دانم از چه زمانی ،اما خیلی کوچک بودم که می شنیدم بزرگ ترها نامی را به عظمت وبزرگی یاد می کنند . 

وقتی کمی بزرگ تر شدم دیدم در خانه ،مدرسه ومحیط دیگر ، این نام خیلی برزبان هاست مهدی موعود، صاحب الزمان ، حجه ابن الحسن و... تعبیرات دیگر همه نام هایی بود برای شخصیتی بسیار عزیز و دوست داشتنی در نظر مردم ، و این صحبت ها در نیمه ی شعبان به اوج خود می رسید. 

من هم کم کم متوجه شده بودم که او امام دوازدهم ما شیعیان وفرزند امام عسگری (علیه السلام) است

که بیش از هزار سال قبل متولد شده واکنون زنده واز نظر ها غائب است بتدریج علاقه ی او هم در

 دل ام خانه کرد وبه جش ها ومراسم مربوط به او هم تمایل کردم ودر آن ها شرکت جستم .

گاهی هم خودم در آن مجالس خدمت می کردم .

اما خیلی سؤالات وابهام ها در مورد او فکر را مشغول کرده بوده .

دلم می خواست چیز را راجع به او بدانم . بعضی وقت ها در فکر فرو می رفتم وسؤالات در ذهن ام رژه می رفتند:

 آیا او حتما میاد ؟ نکنه ما در اشتباه باشیم ، آیا میشه با او ارتباطی داشته باشم؟

اصلا چرا غائب شده وچرا همون وقتی که می خواد ظهور کنه چند سال قبلش متولد نمی شه؟ وجود او در پس پردهی غیبت چه فایده ای می تونه داشته باشه ؟

او با ظهورش چه اهدافی رود دنبال می کنه و......

ناگهان به خود می آمدم که چه مدت زیادی ست در این افکارم بلند می شوم و به دنبال کارهایم می رفتم اما باز در فرصتی دیگر همین برنامه تکرار می شد گاهی هم با بعضی از دوستان یا اقوام سر حرف را باز می کردم اما می دیدم خیلی ها در این عوالم نیستند .

احساس غربت می کردم ،با خود می گفتم : از دوحال نیست ، یا او اصلا واقعیت نداره ،امام ما نیست، موجود نیست که باید معلوم بشه وخود مونو معطل نکنیم ،این همه جش وپوستر وشعار وغیره رو بریزیم دورو، یا واقعا هست ، امام ماست وحجت خداست که در این صورت ما خیلی نسبت به او کوتاهی وجفا می کنیم.

اگر او امام ماست آخه نباید او نوبشناسیم ؟

به او اظهار محبتی کنیم ؟

با او همراه کنیم، با او حرف بزنیم با او ارتباطی روحی معنوی برقرار کنیم ؟

چقدر ما بی انصافیم !واقعا اگه پدرمابه مسافرتی طولانی بره ما او نوبکلی فراموش می کنیم و طوری رفتارمی کنیم که انگار نه انگار پدری داشتیم ؟

یا اینکه به یاد پیگیر کار او ودر پی کسب اطلاعاتی در موردش وایجاد ارتباط با او هستیم .

 بالاخره هرچه فکرمی کردم امام ماست،ماخیلی درحق اش کوتاهی کرده ایم.

این بودکه آرام نمی کرفتم وبه دنبال کسی می گشتم که بتواند عطش مرا نسبت به این معما فروبنشاند وسؤالات ام پاسخ دهد.

با خود می گفتم : چطوره که اگه کیف پولم گم بشه ،به هر کسی می رسم  می گم ، به هر جایی سر

می زنم ،با هر فرد وارد وآشنایی مشورت می کنم تا گم شدهی خود مو پیدا کنم ، اما نسبت حقیقتی به این بزرگی بی اعتنا باشم ؟

 نه باید مطالعه کنم ،سؤال کنم، فکر کنم وتلاش کنم تا حقیقت برام روشن بشه .

روزی در یک کتاب دعا ،جمله ای به چشم ام خوردکه برایم بسیار جالب بود " اللهم عرفنی نفسک ... "

خدایا خودت رو به من معرفی کن که اگه تورو نشناسم رسول تورو نمی توانم بشناسم حجت تورو هم نمی توانم بشناسم خدایا حجت خود رو به من بشناسون که اگه اون رو نشناسم گمراه می شم .

خیلی بریم جالب بود با خود گفتم : این دعا رو باید هرروز بعد از نمازها وگاهی در دعاهایم بخونم تا خدا یارم کنه : شاید امام زمان مو بشناسم وابهامات وسؤالاتم،به علم وروشنی مبدل بشه .

 

شناخت امام زمان چه ضرورتی دارد

... بلی اوضاع این گونه بودتا اینکه با شخصی آشنا شدم که به نظر می رسید می تواند به سؤالات ام پاسخ دهد در اولین برخوردبه او گفتم : آیا می تونم با شما بی پرده سخن بگم ،به همه چیز در مورد

امام زمان با دیدهی شک نگاه کنم واز صفر شروع کنم؟ !

او گفت : اگر غیر از این باشه اشتباه کردی کسانی که ساختمان افکارو عقیده شونو از رو می سازن وزیر بنای فکر شونو محکم نمی کنن با یک طوفان سؤالات یا یک سیل مختصر ،شبهای ساختمون شون خراب می شه وهمه ی ایمان وعقیده شون با سیل می ره.

 گفتم : پس من قبل از هر حرفی میخوام بدونم اصلا چه ضرورتی داره من امام زمان مو بشناسم وآیا اگه من بی توجه به او دنبال زندگی خودم باشم چیزی رو از دست دادم وضرری کردم ؟

گفت : این آیه روشنیدی که خداوند می فرماید: "اطیعوالله واطیعوالرسول واولی الامرمنکم"

گفتم : بله .

گفت : معنای این آیه چیه ؟

گفتم : از خدا، رسول واولی الامر اطاعت کنین.

گفت درسته حالاچطور ممکنه مااز کسی که او نو نمی شناسیم اطاعت کنیم ؟

مراد از اولی الامردر این آیه امام وحجت خدادر هر زمانه واگه انسان امام خوشو نشناسه نمی تونه ازاو اطاعت کنه ،پس باید او نو بشناسیم.

گفتم : از کجا معلوم که مراد از اولی الامر این آیه امام زمان باشه ؟

گفت : جالبه بدونبی همین سؤال در صدر اسلام وهنگام نزول این آیه مطرح شد. جابر یکی از اصحاب رسول خدا( صلی الله علیه وسلم ) به اون حضرت گفت یا رسول الله ما خدا ورسول رو می شناسیم اما

 نمی دونیم مراد از اولی الامردر این آیه چه کسانی هستن ؟

حضرت فرمودند مقصود از اولی الامر،علی وفرزندان معصوم اویند وتک تک اماما رو تا زمان نام بردن واین رویت علاوه بر مدارک ما شیعیان ،در برخی کتب اهل سنت هم اومد ه.

من ضمن تشکر گفتم : حالا فهمیدم که شناخت امام زمان یک تکلیف واجب چون وقتی اطاعت از ایشون واجب شد مقدمه ی اون هم که شناخته ،واجب می شه .

او گفت : بله ودلائل وانگیزه های دیگه برای شناخت امام زمان داریم ، مثلا این حدیث پیامبر عزیزمون که مورد اتفاق همه مسلموناست ، "هر کس امام زمان خودشو نشناسه وبمیره به مرگ جاهیت مرده "

اگه ترک کاری ( شناخت امام زمان ) موجب میشه من در حکم جاهلان ومشرکان قبل از اسلام باشم ،

آیا انجام اون کارضروری پیدا نمی کنه ؟

پس ملاحظه می کنی که مساله ی آشنایی با امام زمان وشناخت اون حضرت خیلی مهمتر از اونه که ما بااون برخورد می کنیم .

وقتی صحبت به اینجا رسید خیلی بیشتر از قبل مشتاق شدم سؤالت او را در باره ی امام زمان نزد او مطرح وشناخت خود را کامل کنم ،اما وقت گذشته بود وقرار شد ادامه ی گفتگو در جلسه ی بعد صورت گیرد.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا منتظر ( دوشنبه 87/2/16 :: ساعت 8:9 صبح )

»» غربت عشق در سکوت

 

 

غربت عشق در سکوت

 

اندوه من بی پایان است و سوالهایم ناتمام. مرا غربت غریبان مظلوم می سوزاند و بازچون همیشه

دست به دامان توام.

درجاده های غربت، تو را برگزیدم چرا که تو بهترین پاسخ برای ابلهانی و تو خوب می دانی من

تمام دلتنگی هایم رابه بهانه او با تو می گویم و تو از زبان او پاسخم میگویی و او نیز گاه از زبان تو.

حرفهایم را به تو می گویم گرچه با تو نیستم، من تمام دردهایم را در نجوایی عاشقانه به دردمندترین

غریب می گویم.

گفتم : حمد خدای را که تو مونس منی.

گفت: فضل خدای را که تواند شمار کرد یا کیست آنکه شکریکی از هزار کرد.

گفتم : حقیقت چیست و حق کجاست ؟

گفت : علی مع الحق و الحق مع العلی.

گفتم : جنازه بر زمین و سقیفه دیده ای ؟

گفت : والله علیم باظالمین فلعنة الله علی الکافرین.

گفتم : از مادرپهلو شکسته و دستهای بسته برایم بگو.

گفت : آنان که موجب غربتش شدند به خدا زیانکارانند و در عذابی سخت مخلدند.

گفتم : از دردها و ناله های سر چاه بگو.

گفت : دردعشقی کشیده ام که مپرس.

گفتم : وای از وفای کوفیان، وای از بی وفایان.

گفت : اولئک اصحاب النارهم فیهاخالدون.

گفتم : چگونه دست حق را دیده و نشناختند؟

گفت : بل اکثرهم لایومنون و للکافرین عذاب مهین.

گفتم : تو بیت الحزان فاطمه (سلام الله علیها) دیده ای؟

گفت : آه از آن سوز و گدازی که درآن محفل بود.

گفتم : تیرها برجنازه مظلوم دیده ای؟

گفت : کاش آن زمان که پیکر او شد پر ز تیر جان جهانیان همه از تن برون شدی.

گفتم : در ظهر حادثه بوده ای.

گفت : کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست عالم تمام غرقه دریای خون شدی.

گفتم : چرا کسی پاسخ هل من ناصر ینصرنی را نداد چرا؟

گفت : صم بکم عمی فهم لا یعقلون.

گفتم : شب های بقیع را دیده ای که پر از مظلومیت توست.

گفت : تقصیرشب ها نیست که مهتاب غمگین است تقصیر روزگارهم نیست، این غربت همیشه ماست.

گفتم : کاظمین و سامراء دیده ای؟

گفت : سوز هجری کشیده ام که مپرس.

گفت : غریب طوس را چگونه دیده ای ؟

گفت : الحق که غریب الغرباست.

گفتم : دلم گرفته از این روزها، دلم تنگ است میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است.

گفت : به کوی نیک دلان نیست جز نکوئی راه.

گفتم : به تقدس چشمانت سوگند، من امشب به ایه های نگاهت ایمان می آورم.

گفت : شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد.

گفتم : من درآرزوی پرواز مانده ام؛ دیگر پرواز ممکن نیست، زخم بالهای من عمیق است.

گفت : راز پروانگی، زلال کردن دقیقه های دل است.

گفتم : عزیزترین غریب من، امروز زمینی ترین نگاه آسمان را هیچ کس نمی فهمد.

گفت : آن کس است اهل اشارت که بشارت داند نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست؟

گفتم : ایا شود که گوشه چشمی به ما کنند؟

گفت : والله ذوالفضل العظیم.

گفتم : بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین کاشوب و فریاد از زمین برآسمانم می رسد.

گفت : گریک شبی ز چشم تو خود را نهان کنیم چون روز روشن است که فردا چه می کنی.

گفتم : پیشانی عفو امیر را پرچین نسازد، جرم ما.

گفت : شرم از رخ علی نمای و ترک گناه کن.

گفتم : تبسمی کن و بین جان همی سپرم.

گفت : ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن.

گفتم : امشب ای ماه به درد دل من تسکینی، آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی.

گفت : دردی ست در عشق که هیچش طبیب نسیت گر دردمند بنالد غریب نیست.

گفتم : حرامم باد اگر من جان ز جای دوست بگزینم .

گفت : تو عهدها نشنیدی چه سست بنیادند، در این معمله دلها ز سنگ و پولادند.

گفتم : از عشقت آتشی در درونم شعله ور است.

گفت : رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس، گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت.

گفتم : پر خود سوختم و دم نزدم، کس ندانست که من می سوزم.

گفت : تو را آتش عشق اگرپر بسوخت مرا بین که از پای تا سر بسوخت.

گفتم : ز که رنجد دل فرسوده من، چه شکایت کنم از طعنه خلق.

گفت : ان الله مع الصابرین.

گفتم : ز دیده خون چکدم هر زمان ز آتش دل.

گفت : ما را که درد عشق و بلای خمار کشت، یا وصل دوست یا می صافی دوا کند.

گفتم : کس در این ره نگرفت از دستم قدمی رفتم و پایم لغزید.

گفت : یاران رفیق نیمه رهند، به روز حادثه غیر از شکیب یاری نیست.

گفتم : چه کرده ایم که ما را کنند خاکستر.

گفت : مگوی بی گنهم سوخت شعله تقدیر، همین گناه تو را بس ... سزای باغ نبودی باغبان چه کند.

گفتم : دوستان عیب کنندم هر چند که من مهربورزم.

گفت : تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز.

گفتم : بی مهر رخت روز مرا نور نمانده است و ز عمر مرا جز شب دیجور نمانده است.

گفت : خودبین چنان شدی که ندیدی مرا به چشم، پیش هزار دیده بینا چه می کنی؟!

گفتم : داد از غم فراق و دوری تو.

گفت : زبان خامه ندارد سر بیان فراق و گرنه با تو شرح دهم داستان فراق.

گفتم : مثل این است که شب نمناک است دیگران را هم غم هست به دل، غم من لیک غمی غمناک است.

گفت : بهای هر غم ازاین ملک هزار خون دل است، نخورده باده کسی رایگان از این ساغر.

گفتم : به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم، شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم.

گفت : تکیه بر عهد تو باد صبا نتوان کرد.

گفتم : چگونه است که عمری درظلمتی بس عظیم گرفتاریم که حتی خود خودمان را نمی بینیم.

گفت : ما هنوز تاوان دعای امیر را می دهیم.

گفتم : تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من پیاده می روم و همرهان سوارانند.

گفت : ما همه جا با تو همرهیم، در راه خویشتن اثر پای ما ببین.

گفتم : دلم می خواهد به گرد خانه معبود و زادگاهت طواف عشق نمایم.

گفت : طواف کعبه عشق از کسی درست آید که دیده زمزم او گشت و دل مقام خلیل.

گفتم : ای نور چشم مستان در عین انتظارم چنگی حزین و جامی بنواز یا بگردان.

گفت : یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور.

گفتم : آیا شود حکمران قلبم شوید هرچند نالایق است.

گفت : دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من.

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا منتظر ( شنبه 87/2/14 :: ساعت 9:35 صبح )

»» در جستجوی ...

به جستجو ستاره

شهر در انحنای بی خوابی است

 سر نوشت رقم می خورد

تصاویر تنهایی می شکند

باید همسفر شد با کبوتران سپید

وفضای ظلمت را شکافت                             

چرا اوج نگیرم

وبه مقصدی نورانی نرسم؟

سایه های در باغ آمده اند

و دستهای نگران را مبدل به بال می کنند

خبری به گوش زمین رسیده !

گلهای باغ در گریبان گریه یی گرم می شود

جیرجیرکها عجولانه می خوانند

گامهای باد از جاده های شب عبور می کند

همهمه در شاخه ها می پیچد

جنگلها به سرعت برخی سبز می سازند

که تاصبح بلندای آن به آفتاب برسد

دستهایم تبدیل به بال می شوند

 به جستجوی ستاره ای باید رفت

که اسرار عشق در کف بی ریای اوست

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا منتظر ( پنج شنبه 87/2/12 :: ساعت 4:4 صبح )

»» روز و شب

 

دوست دارم روز و شب از حق تمنایت کنم

دوست دارم شمع گردی تا که من پروانه وار

تا نفس دارم طواف روی زیبایت کنم

دوست دارم خانه خانه دره دره کوبه کو

آن قدر گردم به دنبالت که پیدایت کنم

دوست دارم پای تا سر چشم گردد پیکر

تابه شیری دیده را محوتماشایت کنم

د وست دارم پا نهی برچشم خونبارم که من

توتیای چشم خود خاک کف پایت کنم

دوست دارم زنده باشم تاببینم روی تو

تابه جای هدیه جان خویش اهدایت کنم

یوسف زهرا بیا تا خویش را ژولیده وار

واله ودیوانه ومشتاق وشیدایت کنم



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا منتظر ( دوشنبه 87/2/9 :: ساعت 10:15 صبح )

»» کرم نمای

 

رواق منظر چشم من آشیانه ی توست

کرم نمای و فرود آی که خانه ، خانه ی توست

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا منتظر ( دوشنبه 87/2/9 :: ساعت 10:13 صبح )

»» جان فدای قدمت

          

فدایت ای شه خوبان کجائی                    ندارم جز توپشتیبان کجائی

نمی دانم کجاهستی عزیزم                   وجودت را شوم قربان کجائی

                       دگر می میرم از درد جدائی

                        بیا درد م بکن درمان کجائی

 

من که مُردم ز غم دوری تو                    طاقتم تاب شده مهدی جان

کی شود خاتمه مستوری تو                    تا به کی در غم مهجوری تو

                                جان فدای قدمت باد بیا

                         من فدای دل پر شور تو ای یار بیا 

               



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا منتظر ( جمعه 87/2/6 :: ساعت 11:15 صبح )

»» روز من شب شده ... نایافته ام

سوختم زآتش هجران تو ای یار بیا

تا نکشته است مرا طعنه اغیار بیا

من همه عمر تو را جستم و نایافته ام

توعنایت کن و یک لحظه بدیدار بیا

من که از کوی طبیبم نگرفتم خبری

تو که دانی چه گذشته است به بیمار بیا

همه جا گشتم و دستم به وصالت نرسید

 تو بنه پای بچشم من و یکبار بیا یوسف فاطمه عالم همه مشتاق تواند

 رخ برافروز دمی بر سر بازار بیا

با وجودی که همه مست تماشای تواند

لحظه ای را به تماشای من راز بیا

چه شود جلوه دهی خانه تاریک مرا

 روز من شب شده اینک به شب تار بیا

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا منتظر ( جمعه 87/2/6 :: ساعت 11:11 صبح )

»» با تو ... تا دفتر فراق

با تو دوباره درد دل آغاز می کنم

این سفره را به خاطر تو باز می کنم

گر اسم اعظم تو شد جاری است دلم

مثل مسیح هر نفس اعجازی می کنم

مانند زره گر نظری سوی من کنی 

بال و پری گرفته و پرواز می کنم

از بذل های آخرم از اخر الزمان

تادفتر فراق تو را باز می کنم

ابا صالح ای همه هستی من

اباصالح ای می من، مستی من



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا منتظر ( جمعه 87/2/6 :: ساعت 11:9 صبح )

»» حرمت لحظه های نور باقی ست

 من

 از منزوی ترین زاویه درک جهان می آیم

که ترازویش بال زرین ستاره هاست

و از ادراک اقیانوسی می آیم

که عظیم ترین امواج را به تلاطم شب می برد

با من بیا

من ...

از وسعت آینه ها

به انوار رنگارنگی می نگرم

که نقطه عطف وجود است

باید به آغاز اندیشید

حرمت لحظه های نور باقی ست

تامل کنیم

و دلها را به جشن آیینه ها کوچ دهیم

هزاران لاله سرخ که از بهار استنشاق می کنند

با هیاهو از راه می رسند

من می دانم

من می دانم

باید به آیه های یک صبح ابدی برسیم

حقیقت، درنقره های نور به تجلی است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا منتظر ( جمعه 87/2/6 :: ساعت 11:7 صبح )

»» تا کی؟

از هجر تو بی قرار بودن تا کی

بازیچه روزگار بودن تا کی

ترسم که چراغ عمر گردد خاموش

دور از تو به انتظاربودن تا کی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا منتظر ( جمعه 87/2/6 :: ساعت 11:4 صبح )

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

.....
... در رگ فرداییم
هل من ناصر ینصرنی
روزر حسرت
آخرش باید مُرد !
الهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر له علی ذلک
شهادت مظلومانه امام جوان امام جواد علیه السلام تسلیت باد بر عموم
سلام بر مهدی صاحب عصر و زمان
بیامهدی
باید اینطور نوشت
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 94
>> بازدید دیروز: 79
>> مجموع بازدیدها: 290071
» درباره من

انتظار           و                  انتظار    ...
زهرا منتظر
من برنده ام زیرا به خدای یگانه ایمان دارم ! من پیروزم زیرا می دانم که کسی همیشه نگران و مراقب من هست کسی که قدرتمندترین و مهربانترین است کسی که حی است و دانا و توانا ! غربت انتظار را سببی جز کردار ما نیست.

» پیوندهای روزانه

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور [106]
انتظار و انتظار [286]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
هنوز غریبی در غربت است و غریبانه غم نامه می خواند.... .
» آرشیو مطالب
عهد و میثاق با امام مظلوم
عاشوراء و انتظار
کاروان غریب
تو نیستی تا ...
چت با ...
انتظارمن
مناجات امام علی (علیه السّلام)
تا تو بمیرانیم
من برنده ام(موفقیت)
بگو یا علی
دیدار باخدا
منتظران واقعی
توکل
به خودتون بیایید.
ره توشه ای از کلام نبوی
نو بها ر با دعایی عاشقانه
دیگه بسه
خشنودی امام زمان (عج)
غفلت ... حجاب ...
او خواهد آمد
شیعه یعنی
کدامین جمعه می آیی؟
فاطمیه
آقا بیاااااااااااااااااااااا
انتظار ازدیدگاه اسلام
اجاق جاهلی
ای آخرین امید
نشانه های ظهور
روز فرجت
آسمون ...
ای کاش
لحظه موعود
نوحه
تجارت پرسود
با تو تا دفتر فراق
جان فدای قدمت
در جستجوی ...
نجات دهنده ی دلها
غربت عشق در سکوت
طلوع خواهم کرد
ساعت آخر من
به یاد یاس کبود
دو فرشته
نقطه پایان خط
عشق یعنی عشق ناب فاطمه
صلوات بر
الهی بارون بگیره
آقا یاد ما هم باش
نورچشم امام رضا علیه السلام
عشق تو
پربکشیم
ظهورسبز
بگذار از تو بگویم
می دانم...
همین کافی ست
آن مرد در باران آمد
تو در کدام کرانه غربت ایستاده ای
آه اماما
غریب عالم
شاید محال نیست
گاهی
سرانجام های بی تعبیر
خدایا تو سلامت دارش
یادمان باشد
گل زهرا
طی شد این عمر
باقی همه بهانه
نام ها در ننگ
رجبیون
یا علی لایعرفک الا الله و انا
غدیر
روز مبارک

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
دوزخیان زمین
تعقل و تفکر
محمد یزدان نیا
پایگاه موفقیت

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


































» طراح قالب