1- سوگوارۀ آب،در
خاک؛
کشکولی ازدهان وجسد با چشم های جاری نمناک،در
دربخار بنفشه ها،پنهان شفقی خونرگ
شعله؛ زلف بنفشه گون پُرازدانه را
غمباد درگلوی حیات با ابرها گره می زد
با نگاهی که دانه می چیند رگ های رود له شده درزیرِ
ازدهان کبوتر باران چکمه ها
ماه با باد با پیکرفتادۀ ما،درراه
تا طلوع طلا انگارگلِ مرجان بود
رود را پرسه میزند،گریان که جان به دریا می داد...
درپای پیرترین اشک انتظار
مرده ست خیره بال
2- واپسین لالایی شباویز آرزو
گهواره دمیده به لب ؛ باد از دوسوی لخت زمین
نای دید ه را می وزد براو
داد زمین چه داد بد چشم تر،زِ باد
که بریاد می دهد اما می پیچیدم
منشور چنگ آتش و دراطلسی پاره ی نگاه
پرهای کودکان آن سنگ پشت،خیره
که رم داده ست
دشت کلاغ و
3- رخ بلور بر زبانه الماس گشته چراغ زمین نگون
با پنجه های بلورین بریده؛ دریا عمود گشت و به خاک
تندیس می شود افشاند
باران ... بذر زلال دیده ی خورشید
انسان مشت درشت قله
نگاره به خود را گلی سرخ شد
خمیازه می شکند شکُفت...
بر سنگ آوار و آز چه کرده است
این رود را، چه هوایی است کز شیون شغال و زوزۀ کفتار
کاین سان به سنگ می زند، بوی پریده رنگ جسد جاری
اندام ماهتاب ؟ است؟...
بر بیشه از تیره ی اطراف رود
برف