فاصله ی? «بود » تا « نبود»
تنها « تشنه» است که در پی « آب» است ،
پیاله به دستان « بزم مخصوص » در پی یک کام تشنه اند که بنوشانند.
دراین وادی ،«ساقی »هم در پی جرعه نوش ِ تشنه کام می گردد.
اگرکسی احساس «عطش » نکرد، گناه ساقی چیست ؟
« اگر گداکاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست ؟ »
تشنگی چیست وتشنه کیست ؟
تشنه تنها آن نیست که احساس عطش کند،
تشنه کسی است که درپی یافتن یک جرعه آب ،
دشتها وهامونهارا درنوردد،
بجوید وبپوید وبکاود تابرسد وسیراب گردد.
آری....می توان در سراب هم سیراب شد!
عطشی که حرکت نیافریند، عطش نیست.
این که گفته اند :
« آب کم جوتشنگی آوربه دست تابجوشد آبت از بالا وپست »
اینگونه خواستن وطلبیدن ودویدن ورسیدن را می گوید.
سراب چیست ؟ جز یک نیستی ِِ « هست نما » ؟
بیچاره کسی که در پی این هست نماهای دروغین وفریبنده آواره گردد.
آب کجا وآب نما کجا ؟
حقیقت کجا وسراب کجا ؟
راستی ... دستمان به کجای هستی بند است وپایمان اسیر کدام دام وکمنداست؟
دل ،درگروکیست وجان اسیر محبّت چیست؟
نه هرکه نفس می کشد، « زنده» است ،
ونه هر شب را به روز رساندن وروز را به شب آوردن ،« زندگی » است.
چرا خود را بفریبیم ؟ فکر می کنم « خود فریبی » بدتروزیانبارتراز« مردم فریبی » است.
وقتی که شورعشق دررگهای« حیات » ، جاری نباشد،
وقتی که نبض زندگی ،همگام با حرکت آفرینیهای ایمان وآرمان نزند،
وقتی شوق طلب ولذّت وصل گرما بخش جان نگردد،
وقتی چراغ یک باوردردل ندرخشد وشمع یک یقین دردرون شعله نکشد ،
دیگر چه زندگی ؟!
گاهی «غرور» دامی می گردد که پای اراده وارادت را می بندد.
گاهی « خود خواهی » ونمودبازی » ،آدمی را مسخ می کند.
مگر می توان یک عمر فیلم کرد ومردم را فیلم کرد؟
مگر می توان فاصل? « بود» ونمود را تنها با ادّعا پر کرد؟
زنده کیست ؟
زندگی چیست ؟
به قول اقبال لاهوری :
« زندگی درصدف خویش گهرساختن است
دردل شلعه فرورفتن ونگداختن است »
وبالاخره ،
« از همین خاک ، جهان دگری ساختن است »