دیداری به یاد ماندگار
اولین پرتو خورشید بر زمین هایی که هنوز از بارش روزهای گذشته سفید پوش بود می تابید .
تلالوی قطرهایی که همچون حباب هفت رنگ می درخشیدند توجهم را به خود جلب کرد لحظه ای درنگ کردم ودر دل به این همه زیبایی وبه خالق آن آفرین گفتم . زندگی هر گوشه اش درسی است وزیبایی اش جلوه ای ست ازجمال خداوندی ، اما ما آن قدر در سیاهی ِ دود وآهن ودر گیر ودرر زندگی صنعتی اسیر شدیم که بی اعتنااز کنار همه ی آنها می گذریم .
مدتی حال و همای دیگر بوده سر انجام با یست از جایی شروع می کردم .
ماهی دریا بودم و سال ها در جستجوی آب ،حیران می گشتم .
با یست به چشمه می رسیدم ودرزلال آن ،چشمان غبار گرفته ام را می شستم . اما کجاست آب ؟
کجاست چشمه ی حیات؟
درست نمی دانم از چه زمانی ،اما خیلی کوچک بودم که می شنیدم بزرگ ترها نامی را به عظمت وبزرگی یاد می کنند .
وقتی کمی بزرگ تر شدم دیدم در خانه ،مدرسه ومحیط دیگر ، این نام خیلی برزبان هاست مهدی موعود، صاحب الزمان ، حجه ابن الحسن و... تعبیرات دیگر همه نام هایی بود برای شخصیتی بسیار عزیز و دوست داشتنی در نظر مردم ، و این صحبت ها در نیمه ی شعبان به اوج خود می رسید.
من هم کم کم متوجه شده بودم که او امام دوازدهم ما شیعیان وفرزند امام عسگری (علیه السلام) است
که بیش از هزار سال قبل متولد شده واکنون زنده واز نظر ها غائب است بتدریج علاقه ی او هم در
دل ام خانه کرد وبه جش ها ومراسم مربوط به او هم تمایل کردم ودر آن ها شرکت جستم .
گاهی هم خودم در آن مجالس خدمت می کردم .
اما خیلی سؤالات وابهام ها در مورد او فکر را مشغول کرده بوده .
دلم می خواست چیز را راجع به او بدانم . بعضی وقت ها در فکر فرو می رفتم وسؤالات در ذهن ام رژه می رفتند:
آیا او حتما میاد ؟ نکنه ما در اشتباه باشیم ، آیا میشه با او ارتباطی داشته باشم؟
اصلا چرا غائب شده وچرا همون وقتی که می خواد ظهور کنه چند سال قبلش متولد نمی شه؟ وجود او در پس پردهی غیبت چه فایده ای می تونه داشته باشه ؟
او با ظهورش چه اهدافی رود دنبال می کنه و......
ناگهان به خود می آمدم که چه مدت زیادی ست در این افکارم بلند می شوم و به دنبال کارهایم می رفتم اما باز در فرصتی دیگر همین برنامه تکرار می شد گاهی هم با بعضی از دوستان یا اقوام سر حرف را باز می کردم اما می دیدم خیلی ها در این عوالم نیستند .
احساس غربت می کردم ،با خود می گفتم : از دوحال نیست ، یا او اصلا واقعیت نداره ،امام ما نیست، موجود نیست که باید معلوم بشه وخود مونو معطل نکنیم ،این همه جش وپوستر وشعار وغیره رو بریزیم دورو، یا واقعا هست ، امام ماست وحجت خداست که در این صورت ما خیلی نسبت به او کوتاهی وجفا می کنیم.
اگر او امام ماست آخه نباید او نوبشناسیم ؟
به او اظهار محبتی کنیم ؟
با او همراه کنیم، با او حرف بزنیم با او ارتباطی روحی معنوی برقرار کنیم ؟
چقدر ما بی انصافیم !واقعا اگه پدرمابه مسافرتی طولانی بره ما او نوبکلی فراموش می کنیم و طوری رفتارمی کنیم که انگار نه انگار پدری داشتیم ؟
یا اینکه به یاد پیگیر کار او ودر پی کسب اطلاعاتی در موردش وایجاد ارتباط با او هستیم .
بالاخره هرچه فکرمی کردم امام ماست،ماخیلی درحق اش کوتاهی کرده ایم.
این بودکه آرام نمی کرفتم وبه دنبال کسی می گشتم که بتواند عطش مرا نسبت به این معما فروبنشاند وسؤالات ام پاسخ دهد.
با خود می گفتم : چطوره که اگه کیف پولم گم بشه ،به هر کسی می رسم می گم ، به هر جایی سر
می زنم ،با هر فرد وارد وآشنایی مشورت می کنم تا گم شدهی خود مو پیدا کنم ، اما نسبت حقیقتی به این بزرگی بی اعتنا باشم ؟
نه باید مطالعه کنم ،سؤال کنم، فکر کنم وتلاش کنم تا حقیقت برام روشن بشه .
روزی در یک کتاب دعا ،جمله ای به چشم ام خوردکه برایم بسیار جالب بود " اللهم عرفنی نفسک ... "
خدایا خودت رو به من معرفی کن که اگه تورو نشناسم رسول تورو نمی توانم بشناسم حجت تورو هم نمی توانم بشناسم خدایا حجت خود رو به من بشناسون که اگه اون رو نشناسم گمراه می شم .
خیلی بریم جالب بود با خود گفتم : این دعا رو باید هرروز بعد از نمازها وگاهی در دعاهایم بخونم تا خدا یارم کنه : شاید امام زمان مو بشناسم وابهامات وسؤالاتم،به علم وروشنی مبدل بشه .
شناخت امام زمان چه ضرورتی دارد
... بلی اوضاع این گونه بودتا اینکه با شخصی آشنا شدم که به نظر می رسید می تواند به سؤالات ام پاسخ دهد در اولین برخوردبه او گفتم : آیا می تونم با شما بی پرده سخن بگم ،به همه چیز در مورد
امام زمان با دیدهی شک نگاه کنم واز صفر شروع کنم؟ !
او گفت : اگر غیر از این باشه اشتباه کردی کسانی که ساختمان افکارو عقیده شونو از رو می سازن وزیر بنای فکر شونو محکم نمی کنن با یک طوفان سؤالات یا یک سیل مختصر ،شبهای ساختمون شون خراب می شه وهمه ی ایمان وعقیده شون با سیل می ره.
گفتم : پس من قبل از هر حرفی میخوام بدونم اصلا چه ضرورتی داره من امام زمان مو بشناسم وآیا اگه من بی توجه به او دنبال زندگی خودم باشم چیزی رو از دست دادم وضرری کردم ؟
گفت : این آیه روشنیدی که خداوند می فرماید: "اطیعوالله واطیعوالرسول واولی الامرمنکم"
گفتم : بله .
گفت : معنای این آیه چیه ؟
گفتم : از خدا، رسول واولی الامر اطاعت کنین.
گفت درسته حالاچطور ممکنه مااز کسی که او نو نمی شناسیم اطاعت کنیم ؟
مراد از اولی الامردر این آیه امام وحجت خدادر هر زمانه واگه انسان امام خوشو نشناسه نمی تونه ازاو اطاعت کنه ،پس باید او نو بشناسیم.
گفتم : از کجا معلوم که مراد از اولی الامر این آیه امام زمان باشه ؟
گفت : جالبه بدونبی همین سؤال در صدر اسلام وهنگام نزول این آیه مطرح شد. جابر یکی از اصحاب رسول خدا( صلی الله علیه وسلم ) به اون حضرت گفت یا رسول الله ما خدا ورسول رو می شناسیم اما
نمی دونیم مراد از اولی الامردر این آیه چه کسانی هستن ؟
حضرت فرمودند مقصود از اولی الامر،علی وفرزندان معصوم اویند وتک تک اماما رو تا زمان نام بردن واین رویت علاوه بر مدارک ما شیعیان ،در برخی کتب اهل سنت هم اومد ه.
من ضمن تشکر گفتم : حالا فهمیدم که شناخت امام زمان یک تکلیف واجب چون وقتی اطاعت از ایشون واجب شد مقدمه ی اون هم که شناخته ،واجب می شه .
او گفت : بله ودلائل وانگیزه های دیگه برای شناخت امام زمان داریم ، مثلا این حدیث پیامبر عزیزمون که مورد اتفاق همه مسلموناست ، "هر کس امام زمان خودشو نشناسه وبمیره به مرگ جاهیت مرده "
اگه ترک کاری ( شناخت امام زمان ) موجب میشه من در حکم جاهلان ومشرکان قبل از اسلام باشم ،
آیا انجام اون کارضروری پیدا نمی کنه ؟
پس ملاحظه می کنی که مساله ی آشنایی با امام زمان وشناخت اون حضرت خیلی مهمتر از اونه که ما بااون برخورد می کنیم .
وقتی صحبت به اینجا رسید خیلی بیشتر از قبل مشتاق شدم سؤالت او را در باره ی امام زمان نزد او مطرح وشناخت خود را کامل کنم ،اما وقت گذشته بود وقرار شد ادامه ی گفتگو در جلسه ی بعد صورت گیرد.