ما معتقدیم که عشق سرخواهد زد
بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد
سوگند به هر چهار آیه نور
سوگند به زخمهای سر شار غرور
آخرشب سرد ما سحر می گردد
آشوب جهان فتنه سر می گردد
چشمان زمین ز عشق تر می گردد
مهدی به میان شیعه بر می گردد
تفسیر بلند ذوالفقار است این مرد
انگار بهار در بهار است این مرد
با تیغ حسین در نیام آمده است
انگار علی به انتقام آمده است
ای سید سبز پوش من یا مولا
ای مرد علم به دوش من یا مولا
برگرد هنوز بی قرارت هستند
یک عده عجب در انتظارت هستند
آن مرد که بوی سبز باران می داد
آن پیر که روح بر جماران می داد
می گفت که عاقبت کسی می آید
از نسل علی دادرسی می آید
اما تو نیامدی بهارانم رفت
افسوس دگر پیر جمارانم رفت
طفلان نجیب بیشه ها شیر شدند
مردان غریب جبهه ها پیر شدند
یک عده به ذکر توبه تطهیر شدند
یک عده ز دوریت زمین گیر شدند
برگرد که بر بهارمان می خندند
یک عده به انتظارمان می خندند
دستان سیاهی که به خون آلوده است
گویند که انتظارتان بیهوده است
افسوس کسی نیست بیا داد برس
ای صاحب ذوالفقار به فریاد برس
امواج دلت آبی دریای غریب
غربت کده ات کجاست مولای غریب
غربت کده ای که بوی دریا دارد
صد خاطره از غربت زهرا دارد
برگرد علی چشم به راه است هنوز
اسرار دلش در دل چاه است هنوز
آن چاه پراز ستاره را پیدا کن
آن سینه پاره پاره را پیدا کن
برگرد که بر بهارمان می خندند
یک عده به انتظارمان می خندند