کاش انتظار هم مثل خوشی های دنیا زود گذر بود....
کاش انتظار از جنس گل سرخ عمرش کوتاه بود....
اما عجب باغبانی دارد این درخت انتظار...
چند صد سال میگذرد از عمرش و هنوز عاشقان
هر روز و هر آدینه زیر سایه درخت انتظار مینشینند
و دست به آسمان بلند میکنند
یا رب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان
وان سهی سرو خرامان به چمن باز رسان
دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان ز تن رفته به تن باز رسان
انتظار !
واژه غریبیست..وازه ای که روزها و شاید ماههاست که به ان خو گرفته ام
وچه سخت است انتظار
هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فرداهای من!
خواهم ماند تنها در انتظار تو
چرا نوشتم بر برگ تنهاییم برای تو؟نمیدانم!
شاید که روزی "عشق "مرا بر تو بخوانند
میدانم که روزی خواهی آمد.میدانم...
گریان نمی مانم.خندانم
برای ورودت ای"عشق"
وقتی به یادت می افتم.یک بار...نه...صد بار
وجودم را سراسر عشق فرا میگیرد
و اشک شوق بر گونه هایم جاری می شود...
تنها میگویم همیشه در قلب منی!!!!
میدانم که باز خواهی گشت....میدانم!!!
به یاد لحظات خوش انتظار و تنهایی...