قرار بود بیایی سری به ما بزنی
و حرف تازه ای ز دفتر خدا بزنی
مگر به عصر سرانجام های بی تعبیر
تو فال پنجره ها را به روشنا بزنی
طلوع کن به تقاص تمام آن همه شب
که چشم شعله ور آفتاب را بزنی
به این بهانه که دارد بهار می آید
پرنده های سفر کرده را صدا بزنی
چقدر صحبت بیهوده از سیه و سپید
مگر تو حرف جدیدی برای ما بزنی
چه می شود که کمی زودتر بیایی و بعد
سری به غربت ما ناسپاس ها بزنی