امیر نگاه من محدود به همین دایره تنگ وکوچک است زاویه نگاهم را باز کن تا وسیع تر ازهر محیط و مساحتی بیاندیشم این مربع زندگی با چارچوبش، ببین چگونه مسخ کرده است مرا ازاین مربع با تمام زاویه های تند و بازش و از این خطوط موازی بی سرانجام ، از این منحنی ها رهایم کن .
امیرا مرا از آن خود کن آن گونه که وزن حضورت را بر خویش لمس کنم .
معادلات چند مجهولی زیادی را در ذهن انباشته ام گاه چه سخت است حل آنها اما می دانم که می توانم حلشان کنم چون تو با منی و من نه با بر پرگار و نقاله خود که با پرگارتو تمام زوایای آنها را خواهم سنجید و گوشه به گوشه آن را با گونیای عشقت تطبیق خواهم داد تا احدی برای خود زاویه ای در قلب کوچکم اشغال نکند.
امیرا تمام اعمالم را با اعداد وارقام تو می سنجم تا به عددی درست برسم عددی که نه مشروطم کند و نه مطرود. تو بهترین معلم حسابم بودی و هستی ومن بدترین شاگرد تو، اگر تو نبودی چه چیزی جز خسران و تباهی در مثلث هستی ام بود اکنون در زیر آسمان بی حد آبی روبه سوی تو می کنم و از این همه غربت و دلتنگی از این بیگانگی از تنهایی روز حساب من خواهد رسید مویه می کنم و تو را می خوانم دیر نیست که ساعت حساب من برسد و دیگر فرصتی ندارم، آری ساعت حساب من خواهد رسید خوشحالم از اینکه دیگر از تنگنای زندگی ننگین و پست از این منحنی های کوچک و محدود رها خواهم شد از این پس در فکر رفتنی بی باز گشتم رفتنی از این دایره و دور شدن از محیط هر چه حصر و دایره است و نگرانم از اینکه دیر سر کلاس تو آماده شدم و چه دیر حسابم را پس خواهم داد امتحان من چقدر سخت و دشوار خواهد بود و خود خوب می دانم دلیل آن را که شبها و روزه به مباحثه و تمرین نپرداخته ام و اکنون اینگونه دشوار است برایم حساب . آری باید به تنهایی، به تنهایی و تنها به تنهایی پاسخ سوالات سخت را بدهم و چه نیک
گفته اند که دنیا ساعت تفریح نیست زنگ بعد حساب داریم .
باید بکوشم تا زمانی که در دایره عمل هستم محیطی در دستم است حجم تمام اعمالم را بسنجم تا وزن مطلوبی به دست آورم .
خود را برای رحلت به دار حساب آماده می کنم می خواهم پیش از آنکه بمیرم پس مرگ را به نشانه دور شدن از دایره نیستی و رسیدن به بی نهایت هستی انتخاب می کنم باید رجعتی کنم از این همه حد و حصر و میانگین اعداد و ارقام را خوب بسنجم تا مبادا معدلی کمتر از حد مقبول به دست آید.
باید رجعتی کنم به سوی او که لا یتناهی و بی نهایت است بی نهایتی که حتی حد ندارد باید این خط مستقیم را حفظ کنم چرا که در این امتحان هیچگونه تقلبی راه ندارد به نقطه آخر نزدیک شده ام نقطه ای که پس آنان به روی خطی از نور قرار خواهم گرفت که هیچ نقطه آخری ندارد خطی که هرگز پایان ندارد
می روم و خواب احساس می کنم که نیست می شوم و از محور خود چه دور می شوم و به محور او نزدیک.
امیر نگاهی از لطف به دفتر حسابم بینداز قبل از اینکه نمره نهایی صادر شود عنایتی کن تا جواب های غلط را پاک نمایم و در دسترس اعداد را انتخاب کنم این همه اعداد حقیقی و گویا در دفتر من چه بی نظم قرار گرفته اند یاری ام ده تا آنها را به صورت اعدادی صحیح بنویسم باید دفترم را خط کشی کنم و مرتب و تمیز تحویل شما دهم تا ارقام گنگ و نامفهوم آن را خط بزنید باید ساعت آخر پاسخگو باشم .
ساعت آخر من ، نزدیک است.