به جستجو ستاره
شهر در انحنای بی خوابی است
سر نوشت رقم می خورد
تصاویر تنهایی می شکند
باید همسفر شد با کبوتران سپید
وفضای ظلمت را شکافت
چرا اوج نگیرم
وبه مقصدی نورانی نرسم؟
سایه های در باغ آمده اند
و دستهای نگران را مبدل به بال می کنند
خبری به گوش زمین رسیده !
گلهای باغ در گریبان گریه یی گرم می شود
جیرجیرکها عجولانه می خوانند
گامهای باد از جاده های شب عبور می کند
همهمه در شاخه ها می پیچد
جنگلها به سرعت برخی سبز می سازند
که تاصبح بلندای آن به آفتاب برسد
دستهایم تبدیل به بال می شوند
به جستجوی ستاره ای باید رفت
دوست دارم روز و شب از حق تمنایت کنم
دوست دارم شمع گردی تا که من پروانه وار
تا نفس دارم طواف روی زیبایت کنم
دوست دارم خانه خانه دره دره کوبه کو
آن قدر گردم به دنبالت که پیدایت کنم
دوست دارم پای تا سر چشم گردد پیکر
تابه شیری دیده را محوتماشایت کنم
د وست دارم پا نهی برچشم خونبارم که من
توتیای چشم خود خاک کف پایت کنم
دوست دارم زنده باشم تاببینم روی تو
تابه جای هدیه جان خویش اهدایت کنم
یوسف زهرا بیا تا خویش را ژولیده وار
واله ودیوانه ومشتاق وشیدایت کنم
رواق منظر چشم من آشیانه ی توست
کرم نمای و فرود آی که خانه ، خانه ی توست