سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دست دادنی که باعث بیماری می شود، از دستدادنِ دوستان است . [امام علی علیه السلام]
انتظار و انتظار ...
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» حضرت علی اکبر(ع) الگوی جوانان

دیرزمانى است که جوانان کشورهاى اسلامى, که از تابش وحى و زلال معارف ناب الهى بهره مى بـرند, بـاشیوه هاى گوناگون و متنوع دشمن در راهزنى فکر و فرهنگ رو به رویند.
پـیروزى انقلاب اسلامى ایران, این حـساسیت ناپـیدا را بـه صورت آشکار در آورد و سـردمداران اسـتـکبـار را بـه اظهار نظر شـفاف واداشت.
امروز دشمن به خوبـى دریافته است که ما جوانان بـا ویژگى هایى همانند آرمان خواهى, عدالت طلبى, عشق به بـاورهاى آسمانى و علاقه به رهبران مذهبـى, لشکرهایى بـه هم فشرده و آماده کارزاریم. از این رو, ایجاد تردید در باورهاى آسمان زاد, تزریق فرهنگ بیگانه بـا نمایش آداب و رسوم و شیوه هاى زندگانى آنان, کوشش حـساب شده در کنار زدن چهره هاى مورد علاقه مردم بویژه جوانان, پرورش روحیه ذلت و خوارى در بیگانه ساختن ما با الگوهاى شایسته فرهنگ اسلامى و ارائه الگوهاى ساخـتـه شده از آن سوى مرزها بـه عنوان معجـزه آفرینان خوشبـختى و سعادت و رفاه را در دستور کار خود قرار داد تا بدین وسیله دست یکایک ما را از دستان پرمحبـت اسوه هاى صداقت پـیشه و راسـتـین در آورده و دل و دیده مان را از آموزه هاى ناب دینى تـهى گرداند. غافل از آنکه نسیم سعادت بـخـش معارف الهى و سخنان قدسى پیشوایان محبوب ما, بـه سان کیمیایى گرانسنگ, دلهاى آگاه و بـیدار همگان را از غبـارها پـاک ساختـه, آینه گونه محل پذیرش آفتاب هدایت مى گرداند.
در این بـخش از گفتگوى خود, دل بـه امواج پـاک و صفات روشن و زندگى ساز اسوه اى ارزشمند و الگویى کم نظیر مى سـپـاریم و بـراى امروز و فرداى حـوادث ارمغانهایى پـربـها نصـیب خـود مى سـازیم.

الگوى شایسته

ماجوانان به دنبال الگویى هستیم که نخست هم سن و سالمان بـاشد و همانند ما در توفان جوانى بـوده و در نشیب و فراز حوادث حضور داشته بـاشـد. معصوم نبـاشـد; زیرا بـا ما فرق خـواهد کرد و در بـحرانهاى اجتماعى سیاسى و حتى اقتصادى درگیر شده بـاشد تا بـه خوبى او را همانند خود بـدانیم و از شیوه زندگانى, روش بـرخورد او بـا دیگران, چگونگى سخن گفتن, شهامت, شجاعت, دلیرمردى و بـى باکى وى براى خود سرمشق بگیریم و او را نمونه اى تمام عیار براى امروز و فرداى زندگى خود بدانیم.
دفتـر زندگانى چنین الگویى را, که بـرخى هجده ساله و پـاره اى سالهایى بیشتر دانسته اند, مى گشاییم و با یکدیگر بـه صحیفه صفات و ارزشهاى چـشـمگیر او مى نگریم. آرام آرام بـا او همراه شـده و بـیشتر از گذشته بـه ناگفته هاى گفتنى اش که همگى بـرایمان مشعلى فروزان خواهد بود, دل مى سپاریم.
او یازدهم شعبـان سال سى و سوم هجرى بـه دنیاى پر غوغاى حیات پـاگذاشت. پـدر در گوش راسـت او اذان گفت و دیگر گوش وى را بـا ترنم اقامه آشنا ساخت تا از آغاز با نغمه توحید, نبوت, امامت و ولایت آشنا شود و بـا چنین سرودهایى راه روشن رستگارى را از عمق جان بیابد. دیرى نپایید که در هفتمین روز تولد وى, بنا بـه سنت پسـندیده دینى, سـرش را تـراشیدند و هم وزن موهاى زیبـایش, بـه مستمندان چشم به راه نقره صدقه دادند.
آشفتگى اوضاع سیاسى و آتش افروزى حاکمان ستـمگر آن عصر بـدان حد بـود که نام ((على)) جـرمى نابـخشودنى حساب مى شد و بـرزبـان راندن این واژه مقدس ممنوع بـود. پدر وى, که بـه خوبـى مى دانست نام دیبـاچـه شخصیت و نشان دهنده شرافت, ادب و عظمت انسان است, نام کودک را ((على)) نهاد تا بهتـرین بـرکات و زیبـاتـرین صفات بردریاى وجود فرزندش ریزان شود و بـدسگالان سیه سرشت خود را بـا امواج پاک و زلال غیرت دینى و شخصیت مذهبى رو به رو ببـینند. در پى آن, لقب ((اکبر)) نیز بـراى او انتخاب کرد تا ((على اکبـر)) که به عنوان پـسر نخـست خـانواده است بـا دیگر فرزندان, که نام آنان نیز على خواهد بود, تفاوت یابد.
پدر على که همانند پـدرانش از تـمامى اصول اسـاسـى و شیوه هاى شیرین تربیتى آگاهى داشت, خود را بـا دنیاى کودکى هماهنگ مى کرد و رفتارى که شایسته نوباوگى و کودکى فرزند بود, انجام مى داد تا همانند جد عزیز خود عمل کرده, لحظه اى از شرایط روحى روانى کودک دلبند خویش دور نماند.
همراه بـا بـزرگ شدن على, پـدر سخـنان بـرتـر, آداب والاتـر و شیوه هاى زندگى و احترام بـیشتر بـه او مىآموخت تا شخصیت خود را باز یابد و از ارزش وجود خود بیشتر آگاه شود.
بدین خاطر هنگام نام بردن از او, الفاظى تواءم بـااحترام بـه کار مى بـرد تا از آغاز زندگى, احساس سرافرازى و شخصیت کند و در فرداى حـیات خـود, راسـت قامت و قوى دل از حـقوق محـرومان دفاع کرده, در بـرابـر ستـم ستـمکاران بـى تـفاوت یا ماءیوس نبـاشد.

به سوى مدرسه

على که هفـت سـاله شـد, بـه تـمرینهاى فـکرى و آموزش هاى دینى پرداخت و با مراقبـت هاى صحیح سنجیده پدر, بـنیان هاى اعتقادى در روان او و شـیوه هاى رفتـارى در اعـمال او رشـدى بـیشـتـر یافت.
روزى پدر, عبـدالرحـمان را بـه آموختـن سوره حـمد بـه فرزندش گمارد. وقتـى آموزش تـمام شد و على در حـضور پـدر سوره حـمد را قرائت کرد, پدر, پول و هدایاى فراوان بـه عبـدالرحمان بـخشید و دهانش را پر از مروارید ساخت. آنگاه به اطرافیان که از این همه بذل و بخشش تعجب کرده بودند, فرمود:
((این هدایا توان برابرى عطاى معلم على را ندارد که در برابر تعلیم قرآن, همه هدایا ناچیز است.))
دوران نوجوانى على بـه تدریج آغاز شد و هر روز بـیشتر از روز قبـل, زمینه هاى رشد و شکوفایى معنوى و عقلانى در وجـود وى فراهم مى گردید.
على در جـوانى بـا ویژگیهاى اخلاقى و رفتـارى خود نگاه انبـوه جوانان را بـه سوى خود جلب مى کرد. آنچه در این فراز از داستـان او گفته مى شود, نکته هایى است که بـى تردید بـا مطالعه و رد شدن تاءثیرى بسزا نخواهد داشت, از این رو, بـاید از سرصبـر و تاءمل بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.
على صفات جد خود را مى دانست, از این رو, هماره در آینه اخلاق و رفتـار او نظر مى کرد و خـود را بـدان صفات مىآراسـت. بـه هنگام جوانى در میان جمع و بـا دوستـان خود, گشاده رو و شادمان بـود; ولى در درتنهایى اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانى به خلوت با خداى خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستى داشت. در زندگى آسان گیر, ملایم و خوش خو بود, نگاهش کوتاه مى نمود و به روى کسى خیره نمى شد. بیشتر اوقات بر زمین چشم مى دوخت و با بینوایان و فقرا ـ که از نظر ظاهرى در جامعه و نگاه دنیا طلبان احترام چشمگیرى نداشتند.ـ نشست و برخاست مى کرد, با آنان همسفره مى شد و بـا دسـت خـود دردهانشان غذا مى گذارد. اصالتـهاى فکرى و استـواریهاى روحـى, وى را چـنان کرده بـود که هیچـگاه و از هیچ حاکمى هراس نداشت.
هرگز عیب جویى نمى کرد و از مداحى نابجا و شنیدن چاپلوسى افراد دورى مى کرد. تمامى انسانها را بـندگان خدا مى دانست و از تـحقیر آنان خود دارى مى ورزید. در طول عمر خـویش بـه کسى دشنام نداد و ناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستـگویى شیوه همیشه او بود. بخشنده بـود و آنچه بـه دست مىآورد, بـه دیگران بـویژه نیازمندان انفاق مى کرد. هرگاه کسى هدیه اى بـه او تـقدیم مى کرد, با گشـاده رویى مى پـذیرفت. اگر فردى مهمانى داشـت و او را دعوت مى کرد, مى پذیرفت. به عیادت بیماران مى رفت, هرچند خانه بیمار در دور افتاده ترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر مى شد و هیچ یار از دست رفته اى را تنها نمى گذاشت.
براى همسالان برادرى مهربان و براى کودکان پدرى پرمحبت بـود و مسـلمانان را مورد لطف و عطوفت خـویش قرار مى داد. امور دنیوى و اضطراب هاى مادى او را متزلزل نمى ساخت.
زندگى على ساده و بـى پـیرایه بـود و در آن از تجمل, اسراف و تـبـذیر اثرى دیده نمى شد. آنان که اخلاقى نیکو و فضایلى شایستـه داشتند, همیشه مورد تکریم و احتـرام وى بـودند و خویشاوندان از صله او بهره مند مى شدند. از صبرى عظیم برخوردار بود و از هیچ کس توقع و انتظارى نداشت.
در میدان رزم سلحشورى شجاع, نیرومند و پـرتوان بـود و انبـوه دشمن هرگز او را بیمناک نمى ساخت. در اجراى عدالت و دفاع از حق, قاطع و استوار بـود. بـه یارى محرومان و مظلومان مى شتـافت و در برابر ظالمان مى ایستاد تا حق را به صاحبـش بـرنمى گردانید, آرام نمى گرفت. بـه دانش اندوزى و فراگیرى معارف اهمیت زیادى مى داد و همواره پیروان خود را از جهالت و بى خبرى باز مى داشت.
بـه پـاکیزگى و آراستگى علاقه اى وافر داشت و این صفت از دوران کودکى در او دیده مى شد. از این رو هماره بـرتمیزى لبـاس و بـدن اهتمام مى ورزید.
بسیار فروتـن بـود و از تـکبـر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم را گردن فرازان و سرکشان مى دانست. نه تـنها بـرانسـانها بـلکه بـر حیوانات نیز شفقت داشت و با مهربـانى و ملایمت و انصاف بـا آنان رفتار مى کرد.
آنان که قیافه ظاهرى و سیماى بـه نور نشستـه على را دیده اند, چهره وى را این گونه ترسیم کرده اند:
قیافه اش بسیار با ابـهت بـود و چون ماه تابـان مى درخشید. بـه زیبـایى و پـاکیزگى آراستـه بـود. از چـهار شانه بـلندتـر و از بـلندکوتـاهتـر. رنگى روشن و بـه سرخى آمیختـه و چشمانى سیاه و گشاده با مژه هایى پـرموداشـت, گونه هایش هموار و کم گوشـت بـود, مویش نه بـس پیچیده و نه بـسیار افتاده مى نمود. از سینه تا ناف خـط موى بـسیار بـاریک داشت, اندامش متـناسب و معتـدل و سینه و شانه اش پهن بود.
سرشانه هایش از هم فاصله داشت. پـشتى پـهن داشت, جز ران و ساق که زیر مفصلهااست, استـخوانهاى بـند دستـش کشیده و کفى گشاده و بخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوى و درشت و انگشتها کشیده و بـلند و دو کف پـا از زمین بـرآمده بـود. بـه سرعت راه مى رفت و هنگام راه رفتن چنان بود که گویى از زمین سراشیب فرود مىآید یا از روى سنگى به نشیب مى رود. چون به طرف کسى بـر مى گشت بـا تمام بدن بـر مى گشت. دیده اش فروهشتـه و نگاهش بـه زمین بـود تـا بـه آسمان.
بینى اش قلمى کشیده و بـاریک و میانش بـرآمدگى داشت و نورى از آن مى تافت.
دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بـود. دندانهاى زیبـایش سفید, براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بـود, بوى مشک و عنبر از او بلند بود.
پاره اى از مورخان این ویژگیها را بـراى جد وى نگاشته اند; اما على را در این خصوصیات همانند دانسته اند.
... بااین ویژگیهاى روشنى آفرین به خوبى مى توان او را شناخت, وى على اکبـر پور والاى امام حسین(ع)است. جوانى زیبـا که همانند جـد خود رسول خدا(ص)در سیرت, سپـید و در صورت, آسمانى مى نمود و هماره یاد و نام پیامبـر(ص)از چگونگى سخن گفتن و یا راه رفتن و دیگر بـرخوردهاى اجتـماعى اخلاقى او مى تـراوید. از این رو, امام حسین(ع) او را شبـیه ترین مردم ـ حتى نسبـت بـه خود ـ در خلقت و آفرینش, اخـلاق و صفات روحـى, گفتـار و آداب اجـتـماعى بـه رسول خدا(ص)معرفى مى کرد.
آنان که بـا صورت دلربـاى پیامبـر(ص)و صداى پرچاذبـه آن حضرت آشنا بـودند, آنگاه که على از پشت دیوار زبـان بـه سخن مى گشود, گویى صداى رسول اکرم(ص)را مى شنیدند.
گاهى که اباعبدالله(ع)براى صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ مى شد, به على مى فرمود: على جان! برایم قرآن بـخوان تا از آن لذت و بـهره برم.
کلام شیرین, بیان روان, ادب بسیار در برابر پدر و مادر, اطاعت بى چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگى بـه حقیقت, بـرگى دیگر از زندگانى زرین على اکبـر بـود. این ویژگیها چـون بـا فروتـنى او همراه مى شد, نگاه تحسینآمیز همگان را به دنبال داشت.

در ساحل فرات

على درحماسه کربلا, درخششى چشمگیر داشت و با هربـار حمله خود, دهها نفر را بـه خاک هلاکت مى انداخت. هنگامى که بـا 25 سوار بـه ساحل فرات روانه شد و بـراى سیصد نفر از خاندان, عیال و اصحـاب امام حسین(ع)آب آورد, بـسیارى از مسوولان و سرپـرستـان حفاظت از فرات را از دم تیغ خود گذراند و پـشت دشمن را بـه لرزه درآورد.
عمویش ابوالفضل(ع)که خود در دلاورى و بى باکى و شجاعت و شهامت, زبانزد همگان بـود, بـه خاطر چنین
e فات تابـناک, على را بـسیار احترام مى کرد.
قهرمانان تـاریخ و دلیرمردان عرصه هاى نبـرد, کمتـر از دانش و بـینش بـهره دارند; زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشتـه و فرصت نداشتـه و یا علاقه کمتـرى بـه درس آموزى و دانش آفرینى از خـود نشان مى دهند; اما على اکبر, جوانى چند بعدى بـود و سطرهاى کتاب وجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمه هاى دانش و دانایى از اعماق وجودش مى جوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب بـه سـخـن مى گشـود و بـه دور از غرور و تـکبـر مردانه سـخـن مى گفت. از آنجا که از جد خود رسول خدا(ص)سخنان بـسیارى روایت مى کرد, به عنوان ((محدث)) شناخته شد.
افزون برصفات ظاهرى و باطنى ـ که به طور چشمگیر در وجود حضرت على اکـبـر(ع) دیده مى شـد.ـ کـمالات و مقـامات معـنوى وى نیز در رتبه اى برتر از دیگران قرار داشت.
ماجوانان هرچند از صفات خوبى بـهره مند بـاشیم, گاه توان تحمل سختـى ها و ظرفیت رویارویى بـا مصایب را از دست مى دهیم و سنگینى ناملایمات زندگى, تعادل رفتار و گفتارمان را مى رباید.
على اکبـر در چـنین صحنه هاى سخت و طاقت سوز, تـنها بـه رضا و تسلیم الهى فکر مى کرد و چنان در برابر بلاهاى الهى آرام و مطمئن بود که گاه حیرت و شگفتى دیگران را بـرمى انگیخت. از این رو, در هنگامه دردآلود کربلا به پدر گفت:
((اولسنا على الحق))
(پدرجان!)آیا ما برحق نیستیم؟
و چـون امام فـرمود: آرى, گفـت: در این هنگام, بـاکـى از مرگ نداریم.
این روحیه قوى و صفات شایسته, چنان ابهت و عظمت به على اکبـر داده بـود که افزون بـردوستان, دشمنان آگاه نیز بـه بـرترىهایش اعتـقاد و اعتـماد داشـتـند و اعتـراف مى کردند. معاویه روزى از اطرافیانش پـرسید: ((چـه کسى در این زمان بـراى خـلافت مسلمانان بردیگـران بـرتـرى دارد و بـراى حـکـمرانى بـر مردم از دیگـران سزاوارتر است؟ ))
روباه صفتان زشت سیرت که نام و نان خود را در تملق مى یافتند, به ستـایش خلیفه پـرداختـند و او را لایق این منصب معرفى کردند. معاویه گفت: نه چنین نیست:
((اولى الناس بهذالامر على بن الحسین بـن على جده رسول الله و فیه شجاعه بنى هاشم و سخاه بنى امیه و رهو ثقیف.))
شایسته ترین افراد براى امر حکومت, على اکبـر فرزند امام حسین است که جدش رسول خدا(ص)است و شجاعت بنى هاشم, سخاوت بـنى امیه و زیبایى قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است.
فروغ چهره خوبان شعاع طلعت توست
کمال حسن تو مدیون این ملاحت توست
به خلق و خلق رسول و به منطق نبوى
فزون تر از همه کس در جهان شباهت توست
به پیکر تو مجسم لطافت روح است
عجب بود که در این خاکدانه قامت توست
نگار مهر تو غارتگر دل پدر است
عیان به چشم سیاهت غم شهادت توست
در ساحل فرات
 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا منتظر ( جمعه 85/11/6 :: ساعت 10:14 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

.....
... در رگ فرداییم
هل من ناصر ینصرنی
روزر حسرت
آخرش باید مُرد !
الهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر له علی ذلک
شهادت مظلومانه امام جوان امام جواد علیه السلام تسلیت باد بر عموم
سلام بر مهدی صاحب عصر و زمان
بیامهدی
باید اینطور نوشت
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 63
>> بازدید دیروز: 56
>> مجموع بازدیدها: 286115
» درباره من

انتظار           و                  انتظار    ...
زهرا منتظر
من برنده ام زیرا به خدای یگانه ایمان دارم ! من پیروزم زیرا می دانم که کسی همیشه نگران و مراقب من هست کسی که قدرتمندترین و مهربانترین است کسی که حی است و دانا و توانا ! غربت انتظار را سببی جز کردار ما نیست.

» پیوندهای روزانه

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور [106]
انتظار و انتظار [286]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
هنوز غریبی در غربت است و غریبانه غم نامه می خواند.... .
» آرشیو مطالب
عهد و میثاق با امام مظلوم
عاشوراء و انتظار
کاروان غریب
تو نیستی تا ...
چت با ...
انتظارمن
مناجات امام علی (علیه السّلام)
تا تو بمیرانیم
من برنده ام(موفقیت)
بگو یا علی
دیدار باخدا
منتظران واقعی
توکل
به خودتون بیایید.
ره توشه ای از کلام نبوی
نو بها ر با دعایی عاشقانه
دیگه بسه
خشنودی امام زمان (عج)
غفلت ... حجاب ...
او خواهد آمد
شیعه یعنی
کدامین جمعه می آیی؟
فاطمیه
آقا بیاااااااااااااااااااااا
انتظار ازدیدگاه اسلام
اجاق جاهلی
ای آخرین امید
نشانه های ظهور
روز فرجت
آسمون ...
ای کاش
لحظه موعود
نوحه
تجارت پرسود
با تو تا دفتر فراق
جان فدای قدمت
در جستجوی ...
نجات دهنده ی دلها
غربت عشق در سکوت
طلوع خواهم کرد
ساعت آخر من
به یاد یاس کبود
دو فرشته
نقطه پایان خط
عشق یعنی عشق ناب فاطمه
صلوات بر
الهی بارون بگیره
آقا یاد ما هم باش
نورچشم امام رضا علیه السلام
عشق تو
پربکشیم
ظهورسبز
بگذار از تو بگویم
می دانم...
همین کافی ست
آن مرد در باران آمد
تو در کدام کرانه غربت ایستاده ای
آه اماما
غریب عالم
شاید محال نیست
گاهی
سرانجام های بی تعبیر
خدایا تو سلامت دارش
یادمان باشد
گل زهرا
طی شد این عمر
باقی همه بهانه
نام ها در ننگ
رجبیون
یا علی لایعرفک الا الله و انا
غدیر
روز مبارک

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
دوزخیان زمین
تعقل و تفکر
محمد یزدان نیا
پایگاه موفقیت

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


































» طراح قالب